نازنیننازنین، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

نازنین جون

بدون عنوان

مادر شدن مادر خوب بودن کار سختیه..اصلا مادر بودن سخت ترین و شیرینترین شغل دنیاست.. یه شغلباهمه خستگیاش..به اونلبخندش می ارزه..اما بعضی وقتا مامانی کلافه میشی..درمونده میشی..درجا میزنی..انگار دیگه رمق و جونی نداری..هرچی انرژی انگار داشتی..همش ته کشیده.. ن:مامانی بیا دَده..پام میتاره.(میخاره)بیا دِگه.. م:چی شده مامانی باز.. ن:ای بابا اَسته شدم میتام بخوابم بادیمو بیار م:خسته شدی ؟از چی مامانی ن:آهه اَسته شدم ای بابا دیده (شیشه)میتام دایی(چایی)میتام ن:مامایی بیا دِگه میتام اَسته شدم م:خوب از چی خسته شدی فدای خسته شدنت مامانی ن:بیا پا یَم بتار م:فدای پایت بشم مامانی ن:بتار بتار دیگه غذا میتام م:غذا؟چی میخوای پلو خوبه ن:...
12 تير 1392

..

اینروزا همش خسته ام..همش کلافه..درمونده از مادرنه هایم.. اینروزها روزهای عجیبیه..روزایی که مادر بودنم به حاشیه کشیده شده.. اینروزها مدام در تاب و تبم..در تقلای زندگی..در بالا پایین شدن امواجش.. اینروزها..روزهای عجیبیه مادر..روزای سختیه.. تو  شیطنتهای کودکانه مادر ..من روزهای خستگی و درد و خوابهای سنگین مادر تو  سرخوشی کودکی..شیطنت  بهانه..من درموندگی..اوار خستگی.. شاید یه روز که بزرگ شی خانوم شی مامان اینروزهااصلا یادت نیاد..سفر مشهدمون یادت نیاد قطار و تاخیرمون یادت نیاد ..شبای بلوار رفتنمونیادت نیاد..کوه و شمال و دشت شقایقها یادت نیاد..میدونی مامانی.40 روز گذشته..و خاله نسیم رفته..پرکشیده و از این دنیای خاکی رفته...
12 تير 1392

خوب شو مامانی

دیشب شب خوبی نبود نازنین یهویی از خواب بیدار شد و بالا آورد  بعدم رفت دستشویی و یه اسهال شدید بعدم تبش شروع شد ..مادر شدن بعضی وقتها خیلی سخته باید رو سرش بیدار بمونی اونم درست وقتی خودت بیماری خسته ای درد داری ..چشات داره از خواب میره اما باید کنارش بمونی..مادر بودن بعضی وقتا خیلی سخته..برای همین میگن بهشت زیر پای مادرانه..و بابایی دیشب فقط خواب بود..حالا اوضات بهتر شده خدارو شکر تب داری اما کمه..نمیدونم شاید از خوردن شیر شد..البته شیر کاملا تازه بود..و چند روز پیش هم همین مشکل منهای اسهالش پیش اومد..باید اماده شیم باهمبریم درمونگاه..دفترچه ات رو هم بدیم..عکس دارش کنن.اخه دخترم دیگه خانوم شده..دفترچشو بدون عکس قبول نمیکنن..اولین عکس ٣ ...
6 تير 1392
1